عاشقانه های من و تو
❤❤ しѺ√乇 ❤❤
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
... آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
![]() چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, :: 21:48 :: نويسنده : احسان با من بگوی، که خیالات خوش را
در کدامین کارگاه
می بافند...
![]() چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, :: 21:46 :: نويسنده : احسان امروز را به باد سپردم امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز ِ دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد ...
سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : احسان نه زخمِ کهنه بند میآید، نه برفِ پشت پنجره، نه خاطرات تو
سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 14:57 :: نويسنده : احسان من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم تو بايد تازهگیها
از اينجا گذشته باشی.
گفتوگویِ مخفی ماه وُ
پردهپوشیِ آب هم
همين را میگويند.
ديگر نيازی به دعای دريا نيست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنيا خيلی خوب است،
بيا!
علامتِ خانهبودنِ من
همين پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نيايی
پرده را نخواهم کشيد.
![]() سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 14:54 :: نويسنده : احسان نردبان را ایستانده ام... میخواهم بیایم بالا؛
میخواهم برسم آن بالا...
میخواهم برسم تا آسمان...
برنگرد،
فقط دستم را بگیر...
![]() سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 14:51 :: نويسنده : احسان در مسیرِ باد بایست عاشقانههام را
سِپُردهاَم بیاورد....
![]() سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 1:56 :: نويسنده : احسان پرنده گفت: کوچ درخت گفت: آه
پرنده کوچ کرد و رفت تا بها ر
درخت ماند و انتظار!
![]() سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 1:47 :: نويسنده : احسان در مرز ِ پایانِ شعله و آغاز ِ تاریکی من نشستهام
چشمم به نور ِ تو
بر گُردهام،
تاریکی سنگینی میکند.
![]() سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 1:10 :: نويسنده : احسان در خوابهای کودکی ام ،هر شب طنین سو قطاری از ایستگاه می گذرد
دنباله ی قطار ،انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد
انگار،بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنجره هایش،
تنها تویی که دست تکان می دهی
آنگاه در چارچوب ِپنجره ها ،
شب شعله می کشد
با دودِ گیسوان ِتو در باد!
در امتدادِ راهِ مه آلود
در دود
دود
دود ..
![]() سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : احسان پيش از خواب میچرخم به سمتش
حرفی نمیزنيم
به هم نگاه میكنيم
من و
ديوار رو به رو
![]() سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 1:4 :: نويسنده : احسان گاهی بايد چتر گشود تا از هجوم كلمات وحشی و بيگانه
از قضاوت ها، تهمت ها، كنايه ها و ...
در امان ماند.
بگذار بگويند
محافظه كار... اهل مراعات... يا چه و چه
از بارش بی امان و تندِ باران های اسيدی كه بهتر است...
![]() سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 1:1 :: نويسنده : احسان
بیا و برای این دوست داشتن ات
فکری بکن!
جا نمی شود در من ...
![]() یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 22:56 :: نويسنده : احسان زخمی كهنه ام!
یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 22:54 :: نويسنده : احسان از بهار تقویم میماند
از من
استخوانهایی که
تو را دوست داشتند...
![]() یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 22:52 :: نويسنده : احسان بانو! آن پیرهن قــرمــز پولک دارت را بپوش
و مثل یک ماهی
به آغوش من بیا
من هنوز دریا دریا
تو را دوست دارم ...
![]() یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 22:46 :: نويسنده : احسان عجب منبری دارد این پاییز... همین که از منبر بالا میرود
رنگ از رخ تمام درختان میپرد
.
"ب"ِ باد که روی لب هایش مینشیند؛
تمام درختان به گریه میافتند
.
و برگ ریزان
آغازیدن میگیرد
![]() یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : احسان چو گلدان خالی لبِ پنجره پر از خاطراتِ ترک خورده ایم
![]() یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : احسان بادی که وزید همه چیز را برد
جز یاد تو را
که گردگیری کرد!
![]() یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 22:41 :: نويسنده : احسان موضوعات آخرین مطالب پیوندهای روزانه نويسندگان |
||
![]() |