عاشقانه های من و تو
❤❤ しѺ√乇 ❤❤

 

 

صدا كن مرا... صدای تو خوبست!

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

كه در انتهای صمیمیت حزن می‌روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراك یك كوچه تنهاترم!

بیا تا برایت بگویم كه تنهایی من چه اندازه است..

و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی‌كرد

«و خاصیت عشق اینست»

 

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:36 :: نويسنده : احسان

 قلبم تو را میخواهد ...

منم به جاده میزنم ....

دیگر تحمل دوریت امکان پذیر نیست

چیزی تا فصل تولد نیلوفرها نمانده

شاید تو را میان آنها یافتم

رسیدن به تو دشوار اما یافتنت سخت نیست

خاطرات جاده را میخواندم ...

در آن یافتم یادگار عطر نیلوفرم را 

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:34 :: نويسنده : احسان

 گنجشک اهل کوچ نیست...

اهل ِ رفتن، و آمدن های دوباره...!

اهل ِ همیشــــــه ماندن است،

اگر چه خیس.. اگر چه مرده ...

همین است که من گنجشک ها را دوست دارم...!

 

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:33 :: نويسنده : احسان

 به نبـــ ـــودنت عـ ــادت میکنــــ ــــم

حتـــــ ـــی اگــه دلـــــ م

بودنــــ ـت رو بخـــــ ــــــواهد....

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:31 :: نويسنده : احسان

 گاهی حرفها ریتم ندارد ؛
آهنگ ندارد ،
وزن ندارد !
اما ....

خوب گوش کن .... درد دارد ... !!!

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:30 :: نويسنده : احسان

 نگــــــــران نبودنـــت نبـــاش


نفـــرینــــت نمی کنــــم


همیـــــن که دیـــــگر جایــــــت در دعـــــاهایــــم خالیـــــست


برایــــــت کافیـــســت...

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:30 :: نويسنده : احسان

 آنقـــــدر حــــرف در دلــــم مانده

کــــه در دهانــــم گـــره می خورد


و لب هایــــم را به هـــم می دوزد....


و تو خیــــال می کنــــی مــــرا بـــا توحـــرفی نیســــت !!

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:28 :: نويسنده : احسان

 من صبورم اما..

. به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما...

چقدر با همه ی عاشقیم محزونم!

و به یاد همه ی خا

طره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما... بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تنگ غروب

و چراغی که تورا از شب متروک دلم دور کند

من صبورم اما...

آه این بغض گران صبر چه می داند چیست 

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : احسان

 از تمام دنيا تنها همين قلب كوچك را دارم ، همين و بس! 

عزيزم تا پايان با تو مي مانم چونكه تنها تو هستي كه 

معناي واقعي عشق را به من ابراز كردي و آموختي! 

آموختي كه عشق يعني تا پايان زندگي ماندن و تا پايان زندگي دوست داشتن! 

عزيزم به جز تو كسي براي من دوست داشتني نيست و 

به جز تو كسي لايق اين قلب بي طاقت من نيست 

هر جاي دنيا كه هستي بدان كه در اين دنياي بزرگ 

كسي هست كه عاشق و ديوانه تو مي باشد ! 

هر جاي دنيا كه هستي بدان كه من به انتظار تو مي مانم تا تو را ببينم و 

در آغوش خود بفشارم!

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:24 :: نويسنده : احسان

 دیـر آمدی بـاران ! دیـــــر !


من در جــایـــی ،


در حجـــم نبــودن كســی ،


خشكیـــدم

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:23 :: نويسنده : احسان

 گـ اهـے اوقـات


بعـد از شنیـدن ِ اِسمـَت

زلـزلـه اے در دلـ(♥)ـم بـرپـا مـے شـود..

از (عـ ـ ـ ـشـ ـ ـ ـق) نیسـت

تـرس ِ دوبـاره بـا ... تـ(♥)ـو ... بـودטּ

خـود بـه تنهـایـے

دَه هـا ریشتـر اسـت ...

 

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : احسان

 چند روزه كه بي ما ميگذره. 

ولي بدون من هنوز هستم 

هر چند که ما نيستيم و من شدم 

ولي به يادت هستم 

اميد وارم سالهاي زيادي و به خوشي ببيني 

دلم واسه گذشته ديگه تنگ نمي شه 

سرنوشت اين بود که جدا باشيم 

اينه که هنوز بدون کلام کنار هم هستيم 

گاهي وقتها خاطره روزهايي به دلت هجوم مياره 

که مجبوري به يادش بياري و بهش فکر کني 

و تو خلوت براش گريه کني ،بعضي خاطره هايي که 

يه زماني از شادي اون اتفاق اشک مي ريختي و گاهي از تلخي اون . 

مثل حالاي من که سر در گمم و منگ که نميدونم 

اشکي که دارم ميريزم از شادي اومدن يا تلخي رفتن ... 

يه زماني اين خاطره ها برات عزيز بودن ، با گذشتن و از دست دادن 

فکر مي کني فراموش کردي ، اما نميدوني دل تو باهوش تر از چيزي هست 

که تو فکرش رو ميکني . دقيقا سر همون ساعت و همون لحظه و 

همون روز ناخود آگاه تو رو رو ميبره به سراغ چيزي که فکر ميکردي 

از ياد بردي . اما چه حالي داري وقتي اون خاطره با جاي خالي 

تصوير گر اون خاطره برات ميشه يه زخم و تو از درد اون زخم 

هي به خودت مي پيچي و گريه ميکني ؟. 

همه اينها شايد تلخ باشه . اما براي من هنوز تلخ نيست .. 

هنوز خوشحالم در دلم جا دارند عزيزاني که برام ارزش دنيا رو داشتن و ... 

شايد فقط به حرمت آن لحظه هاي نابي که روزي براي تو به هديه آورد! 

دلم از اين ابرها گرفته است ...

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:19 :: نويسنده : احسان

 

اگر♥ تــــــــو♥ را امتحـــــان میگرفتند،

بـــی شَکــــــ مَـــــن

رتبــــ♥ـــــه اوَل میشدم

بَـســـ کـــــ♥ــــه تِکـــرار کَردم

نامَـتــــ♥ ـــــ را در مـــــرور خاطِـــــــراتـــــــ
 
 
دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : احسان

 براي عشق تمنا كن 
ولي 
خارنشو. 

عشق را قبول كن 
ولي 
غرورت را ازدست نده. 

براي عشق گريه كن 
ولي 
به كسي نگو. 

براي عشق مثل شمع بسوز 
ولي 
نذارپروانه ببينه. 

براي عشق پيمان ببند 
ولي 
پيمان نشكن. 

براي عشق جون خودتو بده 
ولي 
جون كسي رونگير. 

براي عشق وصال كن 
ولي 
فرارنكن. 

براي عشق زندگي كن 
ولي 
عاشقانه زندگي كن

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:16 :: نويسنده : احسان

 ز هم از تو گفتن تمام زندگيم ... نمي داني چقدر دلم برايت تنگ شده ... 

به هر جايي مي نگرم تو را مي بينم . مي خواهم خودم را و گذشته را 

فراموش کنم . بي هدف و سرگردان در ميان درياي نوميدي به دنبال 

روزنه ي اميدي مي گردم . 

مي دانم روزگاري نه چندان دور هنگاميکه شاد و خندان در کنار يار و 

همدمت با او از عشق و محبت سخن مي گويي ، تندبادي کتابي را برايت 

به ارمغان مي آورد . بر روي کتاب نوشته* نامه هاي دلتنگي * و چشماني 

که لبريز اشک است و تو را عاشقانه نگاه مي کند . يک لحظه مي 

گويي : اين چيست ؟ و اين زن کيست ؟ آه اي خداي من ... مگر مي شود 

تو مرا زخاطر برده باشي ؟! ... يار تو ندا سر مي دهد : چيست اين کتاب ؟ 

و تو باز مي کني غمنامه ي عمر مرا ... نامه هاي دلتنگي 

چه طوفاني در دلت بر پا مي شود ... به خاطرت مي آيد اين نگاه و اين 

اشک غم را ... زير لب زمزمه مي کني : اي خدا ! اين عزيز من است که 

روزگاري عاشقش بودم ... چه لحظه ي زيبايي ، اشک يک مرد هم 

تماشايي ست ... اين گل نرگس عمرم بود که پرپرش کردم ... در کنار تو 

نگارت اين شده سوالش : مرد من چرا خاموشي ؟ باز هم نگاه تو مي 

خواند خاطرات زمان آشنايي . دلبستن و در محبت و عشق هم گم 

گشتن . خدايا چه تقديري ... چه تقديري !؟! مي دانم که تمام وجودت صدا 

مي کند مرا : نرگسم ، گل من ، هيچکس تو نمي شوي براي من . تا ابد به 

ياد تو مي ماند اين دل من ... باز هم چشمانم تو را مي جويد و فرياد مي زند : 

تو که کردي فراموشم ... ز ياد بردي تو آغوشم ... منم آن آشناي تو ، گل تو 

، نرگس شب هاي تار تو ... بخوان غمنامه ي عمرم ... شده جانم فداي 

تو ... تو بودي همدم و يارم ... تو گفتي من وفادارم ... بهارم را خزان ديدم ... 

تو را با ديگران ديدم ... 

بگو با يار خود اين را : زني تنها نوشته نامه هاي درد و دلتنگي ... 

عجب ياري !!! کجا رفته وفاداري ... کجاست مهر تو و عشقت ؟! عجب يار 

وفاداري !!!

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:15 :: نويسنده : احسان

 اينجا هوا ابريه!.........يعني دلي گرفته.........شايد غم دوريه!! 


آخه مسافر من ..........از روزي که تو رفتي........شوق ترانه ها رفت !! 

هق هق گريه موند و شبانه هاي بي تو ! 

از روزي که تو رفتي شوقي به زندگي نيست .......... 

همش شده يه جمله ............يه جمله باروني .........که اي کاش نمي رفتي! 

اشک گل سرختو طاقت داري ببيني؟ 

طاقت داري بشنوي صداي التماسو؟ 

با اونهمه عطوفت! اي خود آيه 
عشق!!چي شد تنهام گذاشتي؟ 

شدم اسير لحظه!! يعني که تنها موندم .............. 

نشستم و نوشتم تموم لحظه هامو ...........که يه روزي بفهمي بي تو چه ها کشيدم ! 

دستام اگه خاليه به ناز چشمات قسم ؛گل سرخي نمونده!........ 

تموم شهرو گشتمگل سرخي نديدم لايق دستاي گرمت........ 

بي تو جوري شکستم که هر کسي که رد شد .........انگار ديوونه ميديد!! 

آخه فداي چشمات؛ چي خواستي که نداشتم ؟ 

کاش يه روزي بيدار شم ؛زندگي رو ببينم .........زندگي براي من يعني حضور چشمات! 

کاش که يه روز برگردي

 

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:12 :: نويسنده : احسان

 حالا ديگر 
نه از حادثه خبري هست 
و نه از اعجاز آن چشم هاي آشنا 





از دلتنگي ها هم که بگذريم 
تنهايي 
تنها اتفاق اين روزهاي من است . . .

 

دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, :: 14:11 :: نويسنده : احسان

 

دوستى نه در ازدحام روز گم میشود،

نه در خلوت شب،

"خفته" يا "بيدار"ياد ميدارمت،

دوست ميدارمت،

نه بخاطر آنكه دوستم بدارى،

به خاطر آنكه لايق دوست داشتنى.

 

یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 23:31 :: نويسنده : احسان

 در خاطراتـــ ــم


دستــــ ــکاری می کنم


هر به ايـــــامی


هرجــــــــا دلــــــــ ــم تنگ شد


...تـــــو رامی سازم

 

یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 22:31 :: نويسنده : احسان

 نوازشم کن!

نترس.... تنهایی ام
 واگیر ندارد!

 

یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 22:28 :: نويسنده : احسان
درباره وبلاگ

تا شقایق هست زندگی باید کرد.
موضوعات
آرشيو وبلاگ
نويسندگان


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 66
بازدید دیروز : 35
بازدید هفته : 123
بازدید ماه : 880
بازدید کل : 7622
تعداد مطالب : 593
تعداد نظرات : 91
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



IranSkin go Up
این صفحه را به اشتراک بگذارید